فهرست مطالب

نشریه دانش علفهای هرز
سال نوزدهم شماره 2 (پاییز و زمستان 1402)

  • تاریخ انتشار: 1403/10/23
  • تعداد عناوین: 10
|
  • طیبه عادلی*، ایرج طهماسبی، سیروان بابائی صفحات 1-12

    به منظور ارزیابی علف کش مناسب برای کنترل علف هرز خردل برگ مومی، آزمایشی به صورت طرح بلوک های کاملا تصادفی با چهار تکرار در گلخانه تحقیقاتی دانشکده کشاورزی دانشگاه کردستان اجرا شد. تیمارهای آزمایش شامل پنج علف کش (مت سولفورون متیل + سولفوسولفورون (توتال)، مزوسولفورون +یدوسولفورون + مفن بایر (آتلانتیس)، مزوسولفورون + یدوسولفورون + دیفلوفنیکان (اتللو)، تری بنورن متیل (گرانستار) و توفوردی+ام سی پی آ با پنج غلظت (صفر،  50/0، یک، 5/1 و دو برابر دوز توصیه شده) بودند. صفات اندازه گیری شده شامل وزن خشک، شاخص سطح برگ و طول ساقه بود. داده های به دست آمده توسط نرم افزار SAS تجزیه شد و رسم شکل ها با استفاده از نرم افزار سیگماپلات انجام شد. حداکثر کاهش وزن خشک علف هرز 27/0 گرم بر گیاه بود که مربوط به علف کش توفوردی+ام سی پی آ بود و غلظت صفر(تیمار شاهد) بیشترین مقدار وزن خشک را در بین تیمارهای غلظت داشت. بالاترین شاخص سطح برگ مربوط به علف کش آتلانتیس (مزوسولفورون+یدوسولفورون+مفن بایر) با 77/0 و پایین ترین شاخص سطح برگ مربوط به علف کش گرانستار  با مقدار صفر  در مقدار برابر با دوز توصیه شده از این علف کش بود. بیشترین مقدار طول ساقه در تیمار علف کش آتلانتیس (مزوسولفورون+یدوسولفورون+مفن بایر) با 1/7 سانتی متر و کم ترین مقدار مربوط به علف کش توفوردی+ ام سی پی آ و با مقدار8/3 سانتی متر بود. ارزیابی با استفاده از شاخص دوز موثر 10، 50 و 90 درصد نشان داد که علف کش توفوردی+ام سی پی آ با مقدار دوز پایین تری نسبت به سایر علف کش ها، باعث کنترل خردل برگ مومی شد. نتایج نشان داد که علف کش توفوردی+ ام سی پی آ یک علف کش کارآمد در کنترل علف هرز خردل برگ مومی است. علف کش تری بنورون متیل (گرانستار) و مزوسولفورون+یدوسولفورون+دیفلوفنیکان (اتللو) نیز می تواند علف کش های مناسبی برای کنترل این علف هرز باشند، اما علف کش های توتال (مت سولفورون+سولفوسولفورون) و آتلانتیس (مزوسولفورون+یدوسولفورون) تاثیر چندانی بر روی کنترل این علف هرز نشان ندادند.

    کلیدواژگان: تهاجم، دوز-پاسخ، شاخص های رشدی، علف هرز مهاجم.
  • فاطمه آهنگری، مصطفی اویسی*، حسن علیزاده، حمید رحیمیان مشهدی، ثریا نوید صفحات 13-27
    حفظ و بازگرداندن بقایای گیاهی به خاک نه تنها باعث بهبود ساختار فیزیکی و شیمیایی خاک می شود، بلکه وجود ترکیبات شیمیایی دگرآسیب بقایا می تواند باعث کاهش سبز شدن و رشد علف های هرز شود. در این راستا، آزمایشی در سال زراعی 99-1398 به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی و در سه تکرار در گلخانه تحقیقاتی پردیس کشاورزی دانشگاه تهران انجام شد. تیمارهای آزمایش در سه سطح بقایای گیاهی (عدم بقایا، بقایای کلزا و جو)، دو نوع خاک (استریل و مزرعه)، سه سطح دمای خاک (25، 35 و 45 درجه سانتی گراد) و دو نوع علف هرز تاج خروس ریشه قرمز (Amaranthus retroflexus) و جودره (Hordeum spontaneum Koch.) بودند. با افزایش دمای خاک از 25 تا 45 درجه سانتی گراد، درصد و سرعت ظهور گیاهچه علف های هرز، در خاک مزرعه افزایش و در تیمارهای بقایای جو و کلزا کاهش یافت. در خاک های استریل و مزرعه نیز، بیشترین درصد ظهور گیاهچه (به ترتیب 1/76 و 1/66) و سرعت ظهور گیاهچه علف های هرز (به ترتیب 12/0 و 11/ معکوس ساعت) در تیمار بدون بقایای گیاهی مشاهده شد. برخلاف خاک مزرعه در شرایط استریل شده، تیمار بدون بقایای گیاهی اختلاف زیادی با تیمارهای بقایای جو و کلزا داشت. اگرچه اثر دگرآسیبی بقایای گیاه کلزا نسبت به جو در کنترل صفات رویش و استقرار علف های هرز تاج خروس ریشه قرمز و جودره بیشتر بود؛ با این حال، هر دو گیاه زراعی توانستند فرآیند سبز شدن علف های هرز مورد نظر را مختل کنند؛ بنابراین، حفظ بقایای گیاهی خاک می تواند با تقویت جمعیت میکروارگانیسم های خاک و کنترل نسبی جمعیت علف های هرز، در کاهش مقدار و هزینه کاربرد علف کش ها، حفظ محیط زیست و پایداری سیستم های کشاورزی حائز اهمیت باشد.
    کلیدواژگان: آللوپاتی، خاک استریل، درصد ظهور نهایی گیاهچه، سرعت ظهور گیاهچه، میانگین زمان ظهور گیاهچه
  • ابراهیم ممنوعی*، آرش صباح، الهام صمدی کلخوران، محمدتقی آل ابراهیم صفحات 29-43

    به منظور کنترل اویارسلام ارغوانی در مزارع پیاز خوراکی (کشت نشایی)، آزمایشی به صورت طرح بلوک های کامل تصادفی با نه تیمار و سه تکرار در اراضی مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی جنوب کرمان طی سال های زراعی 1398 تا 1400 انجام شد. تیمارهای آزمایش شامل کاربرد علف کش های اکسی فلورفن (Goal®, 30% SL) با مقادیر 450 و 600 گرم ماده موثره در هکتار معادل 5/1 و دو لیتر در هکتار ماده تجاری، بعد از استقرار نشاء در اوایل رویش اویارسلام، اگزادیازون (Ronstar®, 12% SL) با مقادیر 300 و 360 گرم ماده موثره در هکتار معادل 5/2 و سه لیتر در هکتار ماده تجاری، در مرحله دو تا چهار برگی اویارسلام پس از انتقال نشاء، پندی متالین (Prowl®, 45.5% CS) با مقادیر 1137 و 1365 گرم ماده موثره در هکتار معادل 5/2 و سه لیتر در هکتار ماده تجاری، بعد از نشاء و قبل از رویش اویارسلام، بنتازون (Basagran®, 48% EC) با مقادیر 960 و 1440 گرم ماده موثره در هکتار معادل دو و سه لیتر در هکتار، در مرحله دو تا چهار برگی اویارسلام و شاهد وجین دستی بود. به منظور افزایش دقت آزمایش، از کرت شاهد کنار (متناظر) استفاده شد. نتایج نشان داد که مطلوب ترین تیمار در کنترل اویارسلام به ترتیب از کاربرد علف کش بنتازون (سه لیتر در هکتار) و اکسی فلورفن (دو لیتر در هکتار) حاصل شد؛ به طوری که با کاربرد بنتازون زیست توده اندام هوایی اویارسلام در بازه های زمانی 20، 30 و 40 روز پس از سمپاشی به ترتیب 73، 77 و 90 درصد کاهش یافت؛ همچنین، این تیمار توانست زیست توده اندام های زیرزمینی اویارسلام را 83 درصد کاهش دهد و بعد از شاهد وجین بهترین تیمار بود. عملکرد پیاز با کاربرد علف کش بنتازون 9/7 کیلوگرم در متر مربع بود که نسبت به نیمه شاهد آلوده 60 درصد افزایش داشت. بنابراین، علف کش بنتازون به مقدار سه لیتر در هکتار به خوبی اویارسلام ارغوانی را کنترل کرد و عملکرد قابل فروش پیاز را افزایش داد.

    کلیدواژگان: اکسی فلورفن، بنتازون، زیست توده، کنترل شیمیایی، گیاهان غده ای
  • مهدی غفاری، مصطفی اویسی*، حسن علیزاده صفحات 45-66
    اولین و مهمترین مرحله در برنامه ریزی مدیریت علف های هرز، شناخت جمعیت علف های هرز است که با نمونه برداری آغاز می شود. روش نمونه برداری مناسب برای درک واقعی و دقیق از آلودگی علف هرز در مزارع ضروری است. به منظور بررسی کارایی روش های نمونه برداری شبکه بندی در برآورد جمعیت علف های هرز مزارع ذرت تحت سیستم های آبیاری قطره ای، بارانی و نشتی، پژوهشی در سال زراعی 99-1398 در شش مزرعه ذرت (Zea mays L.) انجام شد. مزارع با نه روش (سه روش مربعی، مستطیل در طول مزرعه و مستطیل در عرض مزرعه و هر کدام در سه اندازه)، شبکه بندی شدند. در محل تلاقی خطوط با استفاده از کادرهای مربع و مستطیل شکل یک متر مربعی به صورت عمود بر خطوط کاشت، داده های مربوط به غنای گونه ای و تراکم گیاهچه های علف های هرز به تفکیک گونه و در مرحله چهار برگی ذرت ثبت شدند. نتایج نشان داد که در گونه های علف هرزی همچون Amaranthus blitoides که دامنه پراکنش گسترده است، در سیستم های آبیاری قطره ای و نشتی، کوآدرات مربع و در سیستم آبیاری بارانی کوآدرات مستطیل برآورد دقیق تری را نشان داد. این امر متاثر از الگوی خیس شدن متفاوت خاک در روش های مختلف آبیاری بود که به نوعی ظهور علف های هرز نیز در مزرعه تابع آن است. در سایر گونه های علف هرز همچون Amaranthus retroflexus که دامنه پراکنش محدودتر بود، کوآدرات مربع در هر سه سیستم آبیاری، برآورد تراکم علف هرز را با خطای کمتری در مقایسه با کوآدرات مستطیل انجام داد. با بررسی دقت روش های نمونه برداری شبکه بندی در برآورد جمعیت علف های هرز مشاهده شد که روش های شبکه بندی مستطیل با افزایش ابعاد شبکه بندی در طول یا عرض مزرعه برآورد دقیق تری از غنای گونه ای، تراکم جمعیت و همچنین تراکم تک گونه های علف هرز در مقایسه با روش های شبکه بندی مربعی با ابعاد بزرگ تر داشتند. با استفاده از این روش های شبکه بندی، می توان به واسطه کاهش نقاط نمونه برداری با سهولت بیشتر و صرف نیروی انسانی کمتر، وضعیت گونه های علف های هرز را در مزرعه مورد بررسی قرار داد.
    کلیدواژگان: آبیاری بارانی، آبیاری قطره ای، آبیاری نشتی، کادر مربع، کادر مستطیل
  • امید هداصفت، المیرا محمدوند*، جعفر اصغری صفحات 67-82
    این پژوهش به منظور بررسی تاثیر روش کنترل علف های هرز بر عملکرد و اجزای عملکرد عدس، به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در بخش دیلمان شهرستان سیاهکل (استان گیلان) در سال 1399 اجرا شد. عوامل آزمایشی عبارت از ژنوتیپ عدس (رقم کیمیا و توده محلی عدس) و برنامه کنترل علف های هرز (دوبار وجین دستی، یک بار وجین دستی، علف کش پندی متالین (990 گرم ماده موثره در هکتار)+ وجین دستی، پندی متالین+ پیریدیت (1200 گرم ماده موثره در هکتار)، پیریدیت، و شرایط آلوده به علف هرز) بودند. براساس نتایج، تاثیر برنامه کنترلی در کاهش تراکم و وزن خشک علف های هرز، 63-45 درصد با کاربرد پیریدیت، 93-68 درصد برای پندی متالین+پیریدیت، 86-64 درصد برای پندی متالین+ وجین و 80-56 درصد برای یک بار وجین دستی بود. ارتفاع، تعداد شاخه فرعی در بوته، عملکرد بیولوژیک، عملکرد دانه، تعداد غلاف در بوته و وزن هزاردانه عدس در رقم کیمیا نسبت به توده محلی بیشتر؛ اما شاخص برداشت کمتر بود. در هر دو ژنوتیپ، آلودگی تمام فصل نسبت به دوبار وجین علف های هرز سبب افزایش ارتفاع، ولی کاهش تعداد شاخه در بوته، عملکرد بیولوژیک و عملکرد دانه شد. در ژنوتیپ های کیمیا و توده بومی، بیشترین عملکرد بیولوژیک با اعمال دوبار وجین (4648 و 4329 کیلوگرم در هکتار) یا کاربرد علف کش های پندی متالین+پیریدیت (4556 و 4092 کیلوگرم در هکتار) و بیشترین عملکرد دانه در تیمار دوبار وجین (1771 و 1649 کیلوگرم در هکتار) و سپس با کاربرد پندی متالین+ پیریدیت (1479 و 1372 کیلوگرم در هکتار، 16 درصد کمتر) مشاهده شد. آلودگی تمام فصل علف های هرز عملکرد بیولوژیک و دانه را به میزان 67 درصد کاهش داد. به طور کلی، انجام دوبار وجین در سطوح کشت محدود، و پس از آن کاربرد پندی متالین+پیریدیت و پندی متالین+ وجین می تواند قابل توصیه باشد؛ اگرچه کنترل شیمیایی مطلوب علف های هرز نیازمند آزمون سایر علف کش های موجود و حتی ثبت علف کش های جدید و موثر می باشد.
    کلیدواژگان: پیریدیت، پندی متالین، تراکم و وزن خشک علف های هرز، ژنوتیپ، علفکش
  • ناهید افندیده، علیرضا باقری*، فرزاد مندنی، حمیدرضا چقازردی صفحات 83-99
    نظر به لزوم شناخت روابط بین علف های هرز و عدس در راستای مدیریت آگاهانه علف های هرز آن، آزمایشی در سال زراعی 96- 1395 در مزرعه ای واقع در پردیس کشاورزی و منابع طبیعی دانشگاه رازی کرمانشاه انجام شد. در ابتدای فصل رشد، مزرعه پیمایش شده و نقاط مختلف مزرعه از نظر کلاس های مختلف آلودگی به علف های هرز مشخص و بر این اساس شش گروه مشخص شد. گروه یک آلودگی بسیار کم و گروه شش بیشترین میزان آلودگی را در بر داشت. هر گروه آلودگی به علف هرز به عنوان یک تیمار و برای هر تیمار پنج تکرار در نظر گرفته شد. نتایج نشان داد که عملکرد، زیست توده و شاخص برداشت عدس به طور معنی داری تحت تاثیر افزایش سطح آلودگی به علف های هرز قرار گرفتند. به طوری که افزایش آلودگی علف های هرز تا 9/81 درصد منجر به کاهش عملکرد عدس شد. حداکثر شاخص سطح برگ عدس در روزهای 50 تا 60 پس از سبز شدن مشاهده شد. حداکثر شاخص سطح برگ عدس در گروه یک و دو و با افزایش سطح آلودگی، کم ترین شاخص سطح برگ عدس در گروه پنج و شش مشاهده شد. علاوه بر این، تجمع ماده خشک عدس در گروه های اول و دوم آلودگی، بیشتر از سایر گروه های با آلودگی بالاتر علف های هرز بود. در مجموع با توجه به حساسیت بالای عدس در رقابت با علف های هرز، مدیریت علف های هرز تا زمان رسیدن عدس به حداکثر شاخص سطح برگ (روز 50) از اهمیت بالایی برخوردار بوده و باید در دستور کار قرار گیرد.
    کلیدواژگان: تجمع ماده خشک، حبوبات، سطح آلودگی، رقابت علف های هرز
  • فرزین پورامیر، هدی آبادیان*، بیژن یعقوبی صفحات 101-115

    به منظور مطالعه ی کارایی علف کش جدید متازوسولفورون در کنترل علف های هرز و عملکرد انتخابی آن بر روی برنج، آزمایش های گلدانی و مزرعه ای در موسسه تحقیقات برنج کشور در سال زراعی 1398 اجرا شد. در آزمایش گلدانی کارایی دز توصیه شده متازوسولفورون (83 گرم ماده موثره در هکتار) در مقایسه با علف کش های فلوستوسولفورون، تریافامون + اتوکسی سولفورون، بیس پایریباک سدیم، پرتیلاکلر و تیوبنکارب در کنترل علف های هرز بند واش (Paspalum distichum)، پیزور(Bolboschoenus planiculmis)، سل واش (Monochoria vaginalis)، گوشاب (Potamogeton lucens)، سوروف (Echinochloa crus-galli) و قاشق واش (Alisma plantago aquatica) بررسی شد. نتایج نشان داد که متازوسولفورون دارای بیش از 98 درصد کارایی در کنترل تمام علف های هرز فوق بود و در مقایسه با دیگر علف کش های ثبت شده دارای کارایی مشابه یا بیشتر می باشد. در آزمایش مزرعه ای، کارایی تیمارهای صفر، 41، 83، 124 و 165 گرم ماده موثره متازوسولفورون در هکتار در مقایسه با پرتیلاکلر + بن سولفورون متیل، تیوبنکارب + بن سولفورون متیل، تریافامون + اتوکسی سولفورون، بن سولفورون متیل، تیوبنکارب و شاهد وجین دستی مورد بررسی قرار گرفت. دزهای مختلف متازوسولفورون بجز دز 41 گرم ماده موثره در هکتار کارایی مشابهی در کنترل علف های هرز مزرعه داشتند. همچنین بیشترین عملکرد شلتوک در هکتار (4236 کیلوگرم) در تیمار پرتیلاکلر + بن سولفورون متیل مشاهده شدکه اختلاف معنی داری با تیوبنکارب + بن سولفورون متیل (4121 کیلوگرم)، دز 165 گرم ماده موثره متازوسولفورون (4103 کیلوگرم) و شاهد وجین دستی (4291 کیلوگرم) نشان نداد. از آنجایی که اختلاف معنی داری بین دزهای 83، 124 و 165 گرم در هکتار ماده موثره متازوسولفورون از نظر عملکرد شلتوک مشاهده نشد می توان دز 83 گرم را به عنوان بهترین دز مصرفی این علف کش در کنترل علف های هرز معرفی کرد.

    کلیدواژگان: کنترل شیمیایی، باریک برگ، جگن، شالیزار، سولفونیل اوره
  • مهدی غفاری*، مصطفی اویسی، حسن علیزاده، ثریا نوید صفحات 117-140
    به منظور بررسی کارایی روش های نمونه برداری تصادفی، زیگزاگ و قطری هر یک در هفت سطح نمونه برداری در برآورد جمعیت علف های هرز مزارع ذرت تحت سیستم های آبیاری قطره ای، نشتی و بارانی، پژوهشی در سال زراعی 99-1398 در شش مزرعه ذرت (Zea mays L.) انجام شد. به منظور برآورد دقت روش های نمونه برداری، ابتدا قطعه مورد مطالعه با روش نمونه برداری شبکه بندی معیار به ابعاد 5 متر × 5 متر شبکه بندی و در محل تلاقی خطوط با استفاده از کوآدرات مربع، مساحتی معادل یک متر مربع مورد بررسی قرار گرفت و داده های مربوط به تراکم و تنوع گیاهچه های علف های هرز به تفکیک گونه طی یک مرحله ثبت شد. نتایج نشان داد، افزایش سطوح نمونه برداری سبب افزایش دقت در برآورد تعداد گونه های علف های هرز در روش های نمونه برداری مختلف شد. در سطوح پایین نمونه برداری، روش نمونه برداری تصادفی با خطای کمتری تراکم علف های هرز را برآورد نمود اما با افزایش سطوح نمونه برداری دقت روش های نمونه برداری سیستماتیک قطری و زیگزاگ افزایش یافت و به ترتیب با 20 و 21 واحد نمونه برداری با دقت قابل قبولی تراکم گیاهچه های جمعیت علف های هرز را برآورد کردند. با افزایش سطوح نمونه برداری میزان خطا در برآورد تراکم گونه C. album کاهش یافت به طوری که کمترین خطا در سطوح IV (با 16 نمونه در روش های تصادفی و قطری و 17 نمونه در روش زیگزاگ)، VI (با 24 نمونه در روش های تصادفی و قطری و 25 نمونه در روش زیگزاگ) و VII (با 28 نمونه در روش های تصادفی و قطری و 29 نمونه در روش زیگزاگ) به ترتیب با 04/0، 02/0 و 06/0- مشاهده گردید.
    کلیدواژگان: آلودگی لکه ای، روش زیگزاگ، روش قطری، سطوح نمونه برداری
  • محمد روزخش، مهدی راستگو*، کمال حاج محمدنیاقالی باف، بهروز خلیل طهماسبی، احمد آیین صفحات 141-158
    اویارسلام ارغوانی (Cyperus rotundus L.) یکی از مشکل سازترین علف های هرز موجود در مزارع پیاز (Allium cepa L.) در جنوب کرمان است و تاکنون علف کش اختصاصی برای کنترل آن در مزرعه پیاز گزارش نشده است. به منظور ارزیابی تاثیر چند علف کش، آزمایشی دو ساله (1400- 1401 و 1401 -1402) در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی با نه تیمار و سه تکرار در مزارع کشت و صنعت جیرفت انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل آلیل ایزو تیوسیانات (دامینوس) و کلرتال دی متیل (داکتال) به صورت قبل از کاشت، بنتازون+ ام سی پی آ (بازاگران ام 60 (پنوکسالام (ریزلان)، آیوکسینیل (توتریل)، اگزادیازون (رونستار)، گلایفوسیت + توفوردی+ ام سی پی آ (رانداپ + یو 46 کمبی فلوئید) به صورت پس رویشی، شاهد (عاری از علف هرز) و شاهد (آلوده به علف هرز) بودند. نتایج نشان داد که اختلاف معنی داری بین تیمارها در صفات تراکم ساقه، تراکم غده، وزن خشک اندام هوایی و زیر زمینی اویارسلام ارغوانی، قطر گردن پیاز، متوسط وزن پیاز و عملکرد پیاز وجود داشت. برترین تیمار آزمایشی طی دو سال آزمایش از نظر میزان عملکرد پیاز علفکش آلیل ایزوتیوسیانات با 661/70 و 542/70 تن در هکتار بود. میزان افت عملکرد پیاز در اثر رقابت اویارسلام ارغوانی (تیمار شاهد آلوده) نسبت به تیمار شاهد عاری از علف هرز، در دو سال آزمایش به ترتیب 53/89 و 73/89 درصد بود. لذا موثرترین تیمار علف کشی کاربرد آلیل ایزوتیوسیانات به مقدار 280 لیتر در هکتار بود که توانست تراکم و وزن خشک علف هرز اویارسلام را به میزان 100 درصد کاهش دهد.
    کلیدواژگان: پیاز، جگن، عملکرد، علف کش زیستی، نشاء
  • منصور سارانی*، مصطفی اویسی، بتول صمدانی صفحات 159-169
    یکی از عوامل مهم خسارت زا در انگور علف های هرز بخصوص علف هرز پنجه مرغی Cynodon dactylon L. است. این مطالعه به مدت سه سال، در تاکستان انگور رقم یاقوتی قرمز در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در منطقه سیستان، واقع در جنوب شرق ایران اجرا شد. تیمارهای آزمایش کاربرد چهار علف کش کلتودیم، ستوکسیدیم ، فلوآزیفوپ پی بوتیل، هالوکسی-فوپ آرمتیل استر 5- کاربرد مالچ پلی اتیلن به مدت یک سال 6- دو سال 7- سه سال 8- شاهد (بدون کاربرد علف کش و مالچ) بودند. نتایج در مجموع حاکی از کنترل شیمیایی مناسب پنجه مرغی بود به نحوی که علف کش ستوکسیدیم که کم اثرترین علف کش در بین تیمارها شناخته شد، وزن خشک قسمت های روزمینی و زیرزمینی پنجه مرغی را تا 60 درصد کاهش داد. موثرترین علف کش ها در کنترل پنجه مرغی، به ترتیب علف کش کلتودیم و هالوکسی فوپ آرمتیل استر بودند که وزن خشک شاخساره و ریزوم پنجه مرغی را در هر سه سال آزمایش، تا 90 درصد کم کردند. در مقابل اما، کاربرد متوالی مالچ پلی اتیلن در تیمارهای دوسال و سه سال استفاده از مالچ، وزن خشک شاخساره و ریزوم پنجه مرغی را به صفر رساند. در حالی که کاربرد یک ساله مالچ پلی اتیلن، تاثیری شبیه به شاهد بدون کنترل علف هرز داشت. بیشترین عملکرد انگور به ترتیب از تیمار کاربرد سه ساله به مقدار 13000 کیلوگرم در هکتار به دست آمد. کاربرد مالچ پلی اتیلن برای دو یا سه سال متوالی باعث کنترل کامل پنجه مرغی و البته عملکرد بالاتر انگور در مقایسه با کاربرد کلتودیم شد.
    کلیدواژگان: انگور یاقوتی قرمز، مالچ پلی اتیلن، کاربرد علف کش، اقلیم خشک، کنترل غیرشیمیایی
|
  • Taiebeh Adeli *, Iraj Tahmasebi, Sirwan Babaei Pages 1-12

    To evaluate the appropriate herbicide for the control of waxy leaved mustard, an experiment was conducted base of a completely randomized block design with 4 replications in the greenhouse of the Faculty of Agriculture, University of Kurdistan. The experimental treatments included 5 herbicides metsulfuron-methyl+ sulfosulfuron (Total), idosulfuron + mesosulfuron + mefen bayer (Atlantis), diflufenican + mesosulfuron methyl + iodosulfuro (Othello), tribenuron methyl (Granstar) and 2,4-D + MCPA in 5 concentrations (0, 0.50, 1, 1.5 and 2 recommended dose) and measured traits were dry weight, leaf area index and stem length. Data were analyzed by SAS (V. V.9.2) and the figures were drawn using SigmaPlot (V.14). The maximum dry weight was 0.27 gr per plant resulted from 2,4-D + MCPA application, and the zero concentration (control) had the highest rate of dry weight among the concentration treatments. Atlantis (Mesosulfuron + Iodosulfuron + Mefen bayer) application resulred the highest leaf area index (0.77) and tribenuron methyl had the lowest leaf area index (zero), equal to the recommended dose of this herbicide. The highest stem length (7.1 cm) was belonged to Atlantis (Mesosulfuron + Iodosulfuron + Mefen bayer) and the lowest (3.8 cm) was obtained from 2,4-D + MCPA. ED10, ED50 and ED90 index evaluation showed that 2,4-D+MCPA herbicide controlled waxy leaved mustard with a lower dose than other herbicides. The results showed that 2,4-D + MCPA is an efficient herbicide in waxy leaved mustard controll. Tribenuron methyl (Granstar) and mesosulfuron + iodosulfuron + diflufenican (Othello) can also be suitable herbicides to control this weed, but Total (metsulfuron-methyl+ sulfosulfuron) and Atlantis (mesosulfuron + iodosulfuron) did not show enough effect on this weed control.

    Keywords: Dose-Response, Growth Indicators, Herbicide, Invasion, Invasive Weeds
  • Fatemeh Ahangari, Mostafa Oveisi *, Hassan Alizadeh, Hamid Rahimian, Sorayya Navid Pages 13-27
    Keeping and returning plant residues to the soil not only improve the physical and chemical structure of the soil, but the presence of chemical compounds of the residues can also reduce the germination and growth of weeds. In this regard, a factorial experiment based on randomized complete blocks design with three replications was conducted at the experimental greenhouse of agricultural research station of the college of agriculture and natural resources, university of Tehran in 2019-2020. Treatments included three levels of plant residues (no-residues, residues of Brassica napus and Hordeum vulgare), two types of soil (no-sterile and sterile), three levels of soil temperature (25, 35 and 45oC) and two types of weed (Amaranthus retroflexus and Hordeum spontaneum). By increasing the temperature from 25 to 45oc, the final emergence percentage and emergence rate of weed seedling in the no-residues increased and in the treatments with Brassica and Hordeum residues decreased. In both sterile and no-sterile soils, the highest final emergence percentage (76.1 and 66.1%) and emergence rate of weed seedling (0.12 and 0.11 h-1) were observed in the no-residues. In addition, in sterile soil, the mentioned treatment was very different from the treatments of Brassica and Hordeum residues. Although the allelopathic effect of Brassica napus residues for controlling the emergence of the H. spontaneum and A. retroflexus compared to H. vulgare was greater; however, both crops were able to disrupt the emergence of the weeds. Therefore, preserving soil plant residues by strengthening the population of soil microorganisms and the relative control of the weed population can be important in reducing the amount and cost of application herbicides, environmental protection, and maintaining the stability of agricultural systems.
    Keywords: Allelopathy, Final Seedling Emergence Percentage, Mean Time Of Seedling Emergence, Seedling Emergence Rate, Sterile Soil
  • Ebrahim Mamnoie *, Arash Sabba, Elham Samadi Kalkhoran, Mohammadtaghi Alebrahim Pages 29-43

    In order to control of purple nutsedge (Cyperus rotundus L.) in transplanted onion, an experiment was conducted as a randomized complete block design with nine treatments and three replications in fields of Agricultural and Natural Resources Research and Education Center of South of Kerman in 2019-2021. The treatments included oxyfluorfen (Goal®, 30% SL) at 450 and 600 g a.i ha-1 (1.5 and 2 L ha-1) after establishment of seedlings in the early growth of purple nutsedge, oxadiazon  (Ronstar®,12% SL) at 300 and 360 g a.i ha-1 (2.5 and 3 L ha-1) at after transplantation in 2-4 leaves of purple nutsedge, pendimethalin (Prowl®,45.5% CS) at 1137 and 1365 g a.i ha-1 (2.5 and 3 L ha-1) after transplantation and before emergence of purple nutsedge, bentazon (Basagran®,48% EC) at 960 and 1440 g a.i ha-1 (2 and 3 L ha-1) in 2-4 leaves of purple nutsedge and weed free. To increase the accuracy of the experiment, each test plot was divided into two equal sections, with the upper half serving as the control without spraying and the lower half being sprayed. The results demonstrated that the best treatment was obtained bentazon at 3 L ha-1 and oxyfluorfen at 2 L ha-1 in purple nudsedge control. So that, bentazon reduced 73, 77 and 90 % aerial biomass of nutsedge at 20, 30 and 40 days after treatment. In addition, it reduced underground biomass 83% and it was desirable treatment after weed free. That increased marketable onion yield (7.9 Kg m-2) 60% in comparison to weedy. Therefore, bentazone at 3 L ha-1 controlled purple nutsedge and increased marketable yield of onion.

    Keywords: Bentazon, Biomass, Chemical Control, Oxyflourfen, Root Crops
  • Mahdi Ghafari, Mostafa Oveisi *, Hassan Alizadeh Pages 45-66
    The first and most important step in weed management planning is to know the weed population. The proper sampling method is necessary to get a real and accurate knowledge of weed contamination in the fields. To investigate the effectiveness of grid sampling methods in estimating the weed population of corn fields under drip, furrow and sprinkler irrigation systems, a research was conducted in 2020 in six corn (Zea mays L.) fields. The fields were gridded with nine methods (three square methods, a rectangle along the field and a rectangle across the field each in three sizes). At the intersection of the lines, using square (100×100 cm) and rectangular (80×125 cm) squares perpendicular to the planting lines, data on the density and diversity of weed seedlings were recorded by species and at the four-leaf stage of corn. The results showed that in weed species such as A. belitoides, which had a wide distribution range, in drip and furrow irrigation systems, the square quadrat showed a more accurate estimate, and in the rain irrigation system, the rectangular quadrat showed a more accurate estimate. This was affected by the different wetting patterns of the soil in different irrigation methods, which somehow affected the emergence of weeds in the field. In other weed species, such as A. retroflexus, which had a more limited distribution range, the square quadrat in all three irrigation systems estimated weed density with less error than the rectangular quadrat. Examining the accuracy of grid sampling methods in weed population estimation showed that rectangular grid methods by increasing the grid dimensions along the length or width of the land had a more accurate estimate of species diversity and population density, as well as the density of single weed species compared to square grid methods with larger dimensions. By using these networking methods, along with the appropriate estimation of species diversity and weed population density, the status of weed species in the field can be investigated by reducing the sampling points with greater ease and less human effort.
    Keywords: Drip Irrigation, Furrow Irrigation, Rectangular Quadrate, Sprinkler Irrigation, Square Quadrate
  • Omid Hodasefat, Elmira Mohammadvand *, Jafar Asghari Pages 67-82
    In order to investigate the effect of weed control method on yield and yield components of lentil, this study was conducted as a factorial experiment in a randomized complete block design with three replications at Deylaman district of Siahkal county, Guilan province, in 2020. Experimental factors consisted of lentil genotypes (Kimia and landrace cultivars of lentil) and weed control programs (twice handweeding, once handweeding, pendimethalin (900 g ai ha-1) + handweeding, pendimethalin + pyridate (1200 g ai ha-1), pyridate, and weed infested control). Based on the results, the efficacy of control program on weed density and dry weight reduction was 45-63% for pyridate, 68-93% for pendimethalin + pyridate. 64-86% for pendimethalin+ handweeding, and 56-80% for once handweeding. Plant height, number of branches per plant, biological yield, seed yield, number of pods per plant, and 1000-seed weight of Kimia cultivar were more than those of landrace of lentil, while the harvest index was lower. In both genotypes, full-season weedy treatments comparing to twice hand weeding caused an increase in height, but decreased the number of branches per plant, biological yield, and seed yield. In Kimia cultivar and landrace of lentil, the maximum biological yield was associated with twice hand weeding (4648 and 4329 kg ha-1) or application of pendimethalin + pyridate herbicides (4556 and 4092 kg ha-1), and the highest seed yield was observed in twice hand weeding (1771 and 1649 kg ha-1) and then with application of pendimethalin + pyridate (1479 and 1372 kg ha-1, 16% lower). Full-season weed infestation reduced biological and seed yield by 67%. Generally, twice hand weeding for limited cultivation areas, and then applying pendimethalin + pyridate and pendimethalin +hand weeding could be recommended; while appropriate chemical weed control requires more evaluation of available herbicides, and may even involving registeriation of new and effective herbicides.
    Keywords: Genotype, Herbicide, Pendimethalin, Pyridate, Weed Chemical Control
  • Nahid Afandideh, Alireza Bagheri *, Farzad Mondani, Hamisreza Chaghazardi Pages 83-99
    Understanding the relationship between weeds and lentils is essential for effective weed management. an experiment was conducted in the growing season of 2017 in a field located in the Agriculture and Natural Resources Campus of Razi University, Kermanshah. At the early stages of crop growing, the field was monitored and different infestation levels of weeds were determined and six classes were determined. Class, one exhibited the lowest level of weed infestation, whereas class six showed the highest. Each class was treated as a separate treatment, with five replications conducted for each one. The results of our survey showed that the lentils yield, biomass and harvest index were significantly affected by the weed infestation levels in which up to 81% yield loss was observed with increasing weed infestation intensity. The maximum leaf area index of lentil was achieved at 50 to 60 days after emergence. The maximum lentil leaf area index was observed in the first and second weed infestation classes, and with the increase in the infestation intensity, the lowest amounts of lentil leaf area index was observed in the fifth and sixth classes. In addition, the accumulation of lentil dry matter in the first and second classes of weed infestation were more than the other classes. In general, due to the high vulnerability of lentil to competition with weeds, weed management until the lentil reaching the maximum leaf area index (day 50 days after emergence) is crucial.
    Keywords: Dry Matter Accumulation, Infestation Level, Legumes, Weed Competition
  • Farzin Pouramir, Hoda Abadian *, Bijan Yaghoubi Pages 101-115

    In order to study the effectiveness of the new herbicide metazosulfuron in controlling weeds and its selective performance on rice, pot and field experiments were carried out at Rice Research Institute of Iran in 2018. In the pot test, the recommended dose of metazosulfuron (83 g ai ha-1) in comparison with the herbicides flucetosulfuron, triafamone + ethoxysulfuron, pyrazosulfuron ethyl+pretilachlor, pretilachlor and thiobencarb in the control of weeds, Bolboschoenusplaniculmis, Paspalum distichum, Monochoria vaginalis, Alisma plantago aquatica, Echinochloa oryzoides and Potamogeton nodosuswere investigated. The results showed that metazosulfuron had ≥98% efficiency in controlling all of the above weeds and provided similar or higher efficiency compared to other registered herbicides. In the field experiment, the efficacy of 0, 41, 83, 124 and 165 (g ai ha-1) metazosulfuron in comparison with pretilachlor+bensulfuron methyl, thiobencarb+bensulfuron methyl, triafamone + ethoxysulfuron, bensulfuron methyl, thiobencarb and hand weeded control was investigated. Different doses of metazosulfuron, except of 41 g ai ha-1, had similar effectiveness in controlling field weeds.Also, the highest paddy yield per hectare (4236 kg) was observed in pertilachlor + benzosulfuron-methyl treatment, which did not show any significant difference with thiobencarb + benzenesulfuron-methyl (4121 kg), the dose of 165 g ai ha-1 metazosulfuron (4103 kg) and manual weeding control (4291 kg). Since no significant difference was observed between the doses of 83, 124 and 165 g ai ha-1 metazosulfuron in terms of paddy yield, the dose of 83 g ai ha-1can be introduced as the best dosage of this herbicide in controlling of weeds.

    Keywords: Chemical Control, Grass, Sedge, Paddy, Sulfonylurea
  • Mahdi Ghafari *, Mostafa Oveisi, Hassan Alizadeh, Sorayya Navid Pages 117-140
    In order to investigate the effectiveness of random, zigzag and diagonal sampling methods in seven sampling levels in estimating the weed population of corn fields under drip, furrow and sprinkler irrigation systems, a research was conducted in 2020 year in six corn fields. In order to estimate the accuracy of the sampling methods, first, the studied area was gridded with the standard grid sampling method of 5 m × 5 m and at the intersection of the lines using a square quadrat an area equal to one meter. The data related to the species number and density of weed seedlings by species were recorded in one stage. The results showed that increasing the sampling levels increased the accuracy in estimating the number of weed species in different sampling methods. At low sampling levels, the random sampling method estimated weed density with less error, but with increasing sampling levels, the accuracy of diagonal and zigzag systematic sampling methods increased and with 20 and 21 sampling units, respectively, they estimated the density of seedlings of the weed population with acceptable accuracy. With the increase of sampling levels, the amount of error in estimating the density of C. album species decreased so that the lowest error was in levels IV , VI (with 24 samples in random and diagonal methods and 25 sample in zigzag method) and VII (with 28 samples in random and diagonal methods and 29 samples in zigzag method) were observed with 0.04, 0.02 and -0.06 respectively.
    Keywords: Diagonal Method, Patch Infestation, Sampling Levels, Zigzag Method
  • Mohammad Roozkhosh, Mehdi Rastgoo *, Kamal Haj Mohammadnia Ghalibaf, Behroz Khalil Tahmasbi, Ahmad Aien Pages 141-158
    Purple nutsedge (Cyperus rotundus L.) is one of the most problematic weeds in onion (Allium cepa L.) fields in southern Kerman, and so far is no registered herbicide to control purple nutsedge not reported in onion. The experimental design was a randomized complete block design with nine treatments and three replications in Jiroft Agro-Industrial Farms in onion. The treatments were included allyl isothiocyanate (dominus) and Dimethyl tetrachloroterephthalate (Dacthal) as pre planting herbicides, Bentazone + MCPA (Basagran M60), Penoxsulam (Rezlan), Ioxynil (Totril), Oxadiazon (Ronstar), Glyphosate + 2,4-D + MCPA (Roundup + U, 46 Combi fluid) as post emergence herbicides as well as Weed free control and weed infested control by transplanting method was evaluated. The results showed that there was a significant difference between the treatments on traits of stem density, tuber density, dry weight of above and below ground organs, neck diameter, average onion weight and yield of onion. Among the tested treatments, allyl isothiocyanate herbicide with 70.661- 70.542 tons ha-1 was selected as the best experimental treatment in during experment two years. weed infested treatment with 8.333 tons ha-1 and 7.261 tons ha-1 caused 89.53% and 89.73% reduction in onion yield compared to weed free condition during the first and second year, respectively. Therefore, the density and dry weight of purple nutsedge reduced 100% with application allyl isothiocyanate (280 L. ha-1 dominus).
    Keywords: Onion, Sedge, Yield, Bioherbicide, Transplanting
  • Mansor Sarani *, Mostafa Oveisi, Batoul Samedani Pages 159-169
    Grapevine production encounters significant challenges due to competition from Cynodon dactylon. We conducted a three-year study in a Red Yaghuti vineyard using a randomized complete block design. Our experiment included treatments with Clethodim, Sethoxydim, Fluazifop-p-butyl, and Haloxyfop R-methyl ester, as well as the application of polyethylene mulch (PM) for one, two, or three consecutive years. A control group with no weed control measures was also included, resulting in a total of eight experimental treatments. Even the least effective herbicide, Sethoxydim, reduced the dry weight of both above-ground and underground parts of C. dactylon by at least 60%, underscoring the efficacy of the herbicides for controlling C. dactylon. However, among the herbicides tested, Clethodim was the most effective in reducing the dry weight of both above-ground and underground parts of C. dactylon. Keeping C. dactylon plants under PM for two consecutive seasons virtually eliminated measurable dry weight in both above-ground and underground parts. The treatment of three consecutive years of soil under PM produced similar results to two consecutive years, resulting in zero dry weight for both above-ground and underground parts of C. dactylon. In comparison, the control and one-year PM treatments consistently yielded less than the herbicide treatments. The highest yield was achieved with consecutive years of PM use, producing approximately 13,000 kilograms per hectare. The economic and environmental costs of Clethodim use versus PM in vineyards differ significantly. While herbicides like Clethodim involve recurring costs and potential.
    Keywords: Red Yaghuti Grapevine, Polyethylen Mulch, Herbicide Application, Arid Environment, Vineyard